خوشگل بیدار

وسطشون خوابیدم و پتو رو تا زیر گلوم بالا کشیدم و چشمامو محکم بستم یعنی که خواب خوابم. اما مگه ناشا آروم میگرفت. هی به بهونه ناز کردن تکونم میداد و وول میخورد. بعدم که دید فایده نداره نشست سر جاش و شروع کرد به ماچ کردنم. آلوشا که از حرکت ناشا جا خورده بود، با تعجب گفت: «داری چکار میکنی؟» ناشا گفت: «دارم مامانو ماج میکنم.» آلوشا هم که کنجکاو شده بود سرجاش نشست و یه کمی ساکت موند، بعد انگار که توی اون چند دقیقه خوب حرکت چشم و بدن منو زیر نظر داشته، گفت: «بگیر بخواب خواهری، مامان خوابه. بیدارم نمیشه.» اما ناشا دست بردار نبود، دوباره یه ماچ تفی گنده چسبوند روی صورتم و گفت: «خب منم میخوام مثل زیبای خفته بیدارش کنم که هی ماچش میکنم.» آلوشا بی‌حوصله گفت: «خب همین دیگه، مامان زیبای نخفته‌س.. تازه وقتی بوسش میکنی میگیره میخوابه.» بعد خمیازه‌ای کشید و غرغرکنان دراز کشید و گفت: «تو هم دیگه بگیر بخواب ناشا، اینقدم تختو تکون نده.»
.
.
پی‌نوشت: خاطره ده سال پیشه. وقتی هنوز مدرسه هم نمیرفتن.

یک دیدگاه برای ”خوشگل بیدار

  1. آلوشای شما یک وجه سینمائی قوی داره. می تونه خوب با مفاهیم بازی کنه و از توش کاربردهای جدید بکشه بیرون! از این جهت می تونه نویسنده خلاقی باشه. قبلا هم اشاره کرده بودید سینما را دوست داره. امیدوارم در هر زمینه ای که هست موفق باشه.
    الان جای گفتن این حرف نیست ولی گاهی اوقات بچه ها بین انتخابی که دوست دارند و انتخابی که به صلاحشون هست صلاح را انتخاب می کنند بعد بیست سال بعدش مثل من پشیمون می شوند و می روند دوباره سر خط!
    هر چند صلاح آدم اگر وضع جیب را تضمین کنه همچین بد هم نیست. بالاخره یک زمان می رسه که آدم می تونه به حوزه علاقمندی اش پا بگذاره. خدا کنه همیشه این روحیه منحصر بفرد را داشته باشند. جفت جوجوهاتون را می گم.

    لایک

    • نمره انشای سال گذشته ش در سطح استانی بالاترین نمره بوده. هر دوشون خوبن توی نوشتن. اما ناشا آرزوی نویسنده شدن داره، آلوشا نه./ در مورد آینده ناشا ترس چندانی ندارم، سرش توی حسابه و میدونه چی میکنه اما آلوشا منو گاهی میترسونه

      لایک

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.