میگم نه و آروم به حرکت دستای آلوشا نگاه میکنم که انگار داره قلممو رو روی بوم نقاشی تکون میده. خونسرد مربا رو روی نون میکشه و زل میزنه توی چشمام و میگه: «باشه، اما بگو چرا.» سبد توی دستم رو توی سینک ظرفشویی میتکونم تا خورده نونای صبحونه ازش جدا بشن. میگم: «هی میگه چرا، چند بار بگم چرا، مادر جان اولش سگ شماست، بعدش میشه سگ من، باید بیرون ببرمش، غدا بهش بدم، بشورمش… اولش ذوق و شوق دارین اما بعد از یکی دو ماه همه چی یادتون میره. سگ اندازه یه بچه کامل دردسر داره. مریضی داره، خوشی و ناخوشی داره، خرج داره، حوصله داریا مادر.» به نظر خودم همه چیزو گفتم اما آلوشا کوتاه نمیاد و میگه: «امضا میدیم همیشه کاراش رو خودمون انجام بدیم. اگه خرجی هم داشت از پول ماهانه ما کم کنین.» میخوام جواب بدم که ناشا با هیجان میگه: «خب راست میگه دیگه مامان، دارین بهونه میگیرین.» عصبانی میشم و با دلخوری میگم: «بهونه؟ بهونه؟ عجب بچههایی. گیریم که شما بردیش بیرون، شما دستشوییش رو جمع کردی، شما حمامش دادی، باهاش بازی کردی و مواظب سلامتیش بودی. آخه سگ توی خونه جاروی مدام میخواد. شما اتاق خودتون رو هم به زور جمع میکنین.» ناشا با اعتراض میگه: «خب شما که به هر حال جاروتون رو میزنین.» میگم: «بله، جارو میزنم اما سگ فرق داره. موهاش همه جا میریزه. روی مبل، کف آشپزخونه، روی فرش، گوشه و کنار خونه…. خوشتون میاد هر جا چشم میندازین مو ببینین؟» آلوشا که برخلاف ناشا تا اون موقع خیلی آروم بحث رو ادامه داده، به دقت یه نگاهی به موهای بلند ناشا می اندازه و با لبخند میگه: «به اون که عادت کردیم مامان، یه چیز جدید بگو!»
این بچه ها هم همه انگار این مدلی هستند . من هم یه دونش رو دارم که هی میگه سگ و من هی بگم که من نمی تونم مامان یه سگ هم باشم . تنها شانس من اینه که توی قراداد اجاره امضا دادیم که پت نداریم و نخواهیم داشت و من این شکلی فعلا در رفتم از خریدن و دردسرای یه هاپوی ملوس.
لایکلایک
:))) پس درد مشترکه
لایکلایک
بچه من گربه می خواد! همه میگن آسونه ولی من اصلا نمی تونم باهاش همخونه باشم!
لایکلایک
تقریبا بیشتر کسایی که کامنت گذاشتن همین رو نوشتن، اصرار بچه ها و انکار والدین 🙂
لایکلایک
دستت درد نکنه نوشی جان که خنده بر لب های می آری…
نمی شه یک مدت کوتاه سگی را امانت بگیری یا بگذاری بچه ها فاستر مامی و فاستر ددی اش بشن تا دستشون بیاد این کار عملی هست یا نه؟
لایکلایک
دلم نمیاد. میگم سگ هم به ما وابسته میشه و وقتی پسش میدیم دلش میگیره.
لایکلایک
اگر بیشتر ساعات روز همه تون بیرون هستید، آوردن سگ به خونه بزرگترین ظلم در حق آن موجود دوست داشتنی خواهد بود نوشی جان. خواهش می کنم این نظر رو با صدای بلند برای جوجه های دوست داشتنی بخوان.
گربه مستقل تره ولی حتی گربه رو هم نباید ساعات طولانی توی خونه تنها گذاشت. اذیت میشن طفلکی ها. سگ که دیگه هیچی … هم وابسته است و هم اجتماعی. میشنیه یک گوشه و تا وقتی برگردید گریه می کنه (گریه سگ و گربه رو تا بحال شنیدی؟ جگر آدم آب میشه از بس معصومانه و مظلومانه است 😦 )
انشالله سالهای بعد که شرایط کمی عوض شدند و ساعات بیشتری خونه بودید حتما اینکار رو بهتون توصیه می کنم. دوستی سگ و گربه از دوستی آدمها هم خالصانه تر و شیرین تره ولی باید یادمون هم باشه که پلوش نیستند و بلکه جون دارند و مثل خود ما نیازشون فراتر از غذا و آبه.
لایکلایک
من فعلا عمده وقتم رو خونه هستم اما به شدت گرفتارم شیرین جان گریه سگ رو به چشم دیدم. من سیزده چهارده سال سگ داشتم و خیلی هم برام عزیز بود. واسه همین هم هست که میدونم مکافات نگهداریش کم نیست. چون تجربه ش کردم قبلا. ضمنا نظرت رو حتما واسه بچه ها میخونم
لایکلایک