باید برم. حتی اگه یه سوم کارهام رو هم بتونم تا قبل از خواب انجام بدم برنده شدم. اما دیدم خیلی نامردیه اگه ننویسم امروز تولد ناشا بود.
تنها کاری که تونستم براش بکنم آماده کردن صبحانه مخصوص بود. بعد طفلک یه سری با یه تعداد از دوستای مدرسه جدیدش رفت گردش، شب هم با دوستای مدرسه قدیمی رفتن سینما. اولین سالیه که براش تولد نگرفتم.
آلوشا هم عصررفت برای خواهرش کیک خرید. ناشا هنوز خونه نیومده. منتظریم بیاد تا براش تولدت مبارک بخونیم و اون آرزو کنه و شمع فوت کنه و بعدش همگی کیک بخوریم.
یه روز باید یه متن درست و حسابی از به دنیا اومدن ناشا بنویسم. دختر کوچولوی خوشگلی که فکر میکنم بدون اون دنیا برای من و آلوشا، جای تاریکی بود.
تولدش مبارک باشه!
خیلی هم عالی … توی این سن نوجوان ها بیشتر دوست دارند با هم سن هاشون باشند. همان شمع فوت کردن و دور هم کیک نوش جان کردن عالیست نوشی جون 🙂
لایکلایک
مرسی شیرین جان، آره از بودن کنار دوستاش خوشحالتره
لایکلایک
دقیقا میخواستم همینو بگم… تولدش مبارک…
لایکلایک
مرسی 🙂
لایکلایک
تولدش مبارک باشه.
با وجود یک گل صورتی حتی دیوهای سیاه هم خوشگل می شوند و به موجودات رام تبدیل می شوند. فکر کنید همه دیوهای عالم یک گل صورتی روی سینه شون داشته باشند. همه شون می شوند ملوس و مامانی. یک نوای ساکسیفون هم بگذارید پیش زمینه دیوها و گل صورتی….چه شود!
لایکلایک
🙂 بجز کیکی که دیشب خوردیم هنوز وقت به ما نداده یه شام مخصوص کنار هم باشیم. احتمالا بعد از امتحانهای من
لایکلایک
مبارکه ، تولد گرفتن همون کیک و شمع و کادو ئه دیگه. بقیه ش حاشیه ست.
لایکلایک
درسته اما هر سال سرکار خانم کلی دوست دعوت میکرد. من امسال دل و دماغ نداشتم
لایکلایک
چه تیتر قشنگی گذاشتید برای این نوشته…
لایکلایک
چون اولین بار که توی بیمارستان توی بغلم گذاشتنش دقیقا همینو گفتم 🙂 پوستش صورتی رنگ و مثل یه گل کوچولو بود
لایکلایک
تولدش مبارک
لایکلایک
مرسی سرمه جان
لایکلایک