پرتقال کوکی

(۱)

با کنجکاوی به صورتش نگاه کردم و گفتم: «تو هم آدم کشتی؟» مکث کرد. تکرار کردم: «کشتی؟» گفت: «نه از فاصله نزدیک.» گفتم: «اما به هر حال آدم کشتی…» توی حرفم پرید و گفت: «ببین، من نمیتونم برات توضیح بدم، نمیکشتی میکشتنت. باید همین کار رو میکردی. اصلا بعد از چند وقت دیگه مغزت تجزیه تحلیل نمیکنه، فقط اینو میبینی که بکش تا زنده بمونی.»

(۲)

من توان دیدن فیلمهایی که خشونت اونها خارج از تحملم باشه ندارم. به همین خاطر شانس دیدن خیلی از شاهکارهای سینما رو از دست دادم یا مثل فیلم سگهای پوشالی بیست و پنج – شش سال طول کشیده تا خودمو راضی کنم فیلم رو تا آخرش ببینم.

یکی از فیلمهایی که هنوز طرفش نرفتم پرتقال کوکیه. میدونم سر این فیلم هیاهو زیاد بود. کلیسا تکفیرش کرد، توی امریکا بعضی از صحنه هاش غیرقابل نمایش اعلام شد، تا زمان حیات سازنده ش هم فیلم توی انگلیس پخش نشد. در جواب همه اینا کارگردان فیلم توی یکی از مصاحبه هاش گفته بود: «… حتی توی وضعیت فراموشی بعد از یه هیپنوتیزم عمیق هم آدمها نمیتونن کاری رو انجام بدن که در تقابل با ذاتشون باشه.*»

من نمیدونم ذات آدم چی میتونه باشه، اما میدونم که آدم میتونه توی شرایطی قرار بگیره که دیگه مغزش تجزیه تحلیل نکنه. بشه بخشی از دستگاه مولد خشونت.

(۳)

ساعت چهار و نیم صبحه. نشستم و به دیوار رو به روم زل زدم و با خودم فکر میکنم چی باید به روز یه بچه هفده ساله اومده باشه که عاقبتش بشه این. این بچه همسن و سال پسر منه. تفاوت اونا چیه؟ ذاتشون؟ شرایطشون؟ سیستمی که توش ایفای نقش میکنن؟

میدونم دیگه هیچی، واقعا هیچی دل مادر ستایش رو تسکین نمیده. از یه جایی به بعد اون مادر زنده میمونه فقط بخاطر بچه های دیگه ش. اما میدونین این جور وقتا یه جایی توی قلب آدم حفره درست میشه، حفره ای که دیگه پر نمیشه، یه تهی سرد بی پایان.

خوابم نمیبره و فکر میکنم یه دستی باید باشه که امثال اون پسر رو از لجنی که توش افتادن بکشه بیرون. یه دستی باید باشه که اون لجن رو خشک کنه. یه دستی باید باشه.

 

*

Stanley Kubrick: «…even after deep hypnosis in a posthypnotic state, people cannot be made to do things which are at odds with their natures.» / Scala Cinema Club

 

یک دیدگاه برای ”پرتقال کوکی

  1. نوشی جان دست زیاده، برای دزدی، برای اختلاس، برای کشتن و خفه کردن صداهای مخالف، برای کشیدن لچک روی موهای زنان … دست زیاده، اون دستی که باید مردم رو از فلاکت و بدبختی نجات بده اما نیست!

    لایک

  2. دو ماه از زمستان سال 81 به خاطر یک قرارداد کاری مجبور بودم تقریبا هر روز برم به جایی به اسم خاتون آباد در جاده خراسان. همیشه با یک دنیا غصه بر می گشتم تهران. انقدر تفاوت بین تهران وآن منطقه زیاد بود که نفس کشیدن مشکل می شد. تازه من شازده وار می رفتم و شازده وار برمی گشتم. کمترین تماس را با محلی ها داشتم. اما نگاه هایی که مردم به داخل ماشین می انداختند نگاه های سردی بود که از دل خوش و روان سالم عبور نکرده بود. مردمی که غیر از سختی و فقر و آلودگی با چیز دیگری آشنا نبود. چرا البته با شعار و دروغ به خوبی آشنا بودند.
    نوشی جان، ذات در برابر شرایط اجتماعی خیلی زود کوتاه می اد. گاهی وقت ها اساسا بی معنی می شه. اینجور وقت ه ا است که باید به خودت ببالی که تمام سعی ات را کردی تا ذات خوب بچه هات را در محیط امن تری پرورش بدهی.

    لایک

  3. ذات اون قسمت نقش داره كه توو يه خونه و يه خونواده، يه بچه خوبه، يه بچه نه
    يه بچه ميشه دلسوز و با اراده
    يه بچه ميشه انقدر جانى، كه انقدر از انسانيت دور شده
    اين قسمت تفاوت ميشه ذات، ميشه شخصيت منحصربفرد هر آدم
    شرايط جامعه مقصره ولى تضمينى نيست همه خوب باشن
    چون يه آدم پولدار با موقعيت اجتماعى عالى هم ممكنه انقدر از انسانيتش فاصله گرفته باشه

    لایک

    • منم نمیتونم به ذات ربط بدم. منتها کارگردان معتقده آدمی که ذاتا آدمکش نباشه نمیتونه تحت هیچ شرایطی آدم بکشه. من میگم تحت شرایط خاصی میتونه. وقتی که خالی از هر حسی و حساسیتی بشه… بعد سئوالم اینجاست که کی این اتفاق برای بچه های ما افتاده و چرا فریادرسی نیست

      پسندیده شده توسط 1 نفر

  4. و مى دونى كجاش اعصاب آدم رو بهم ميريزه؟
    اينكه خيليا ميگم افغان بوده، مگه اونا اينكارو نكردن، اصن حقشونه برن كشورشون
    اين آدما از اون پسره ١٧ساله يدتر نباشن بهترم نيستن

    لایک

    • آدما آدمن. هر وقت عصبانی شدین و یا از دست آدما حرص خوردین اینو بگین. من اینو که میگم دیگه دردم نمیاد.

      پسندیده شده توسط 1 نفر

  5. دقیقا، من هم نمی دونم چه مجازاتی میشه برای خاطی در نظر گرفت و عاقبت کار رو چطور میشه دید. از یک طرف مجازات های از پیش معلوم و مرسوم برای چنین شرایطی اعدام ست که همین مجازات خودش محل مناقشه و نادرست است. خاطی سنی نداره و حاصل تربیت نادرست و شرایط و آموزش های بد محیطی ست که باید شناخته و تصحیح بشوند. از طرفی هم اینقدر در مقابل افغان ها خبث و اجحاف و تبعیض اعمال شده که هر گونه کاهش در رای صادرشده می تونه روابط و کینه های دیگه ای رو دامن بزنه که اون ها هم باید تلطیف بشنود و چه بسا همونها مولد چنین اتفاقی بودند.

    لایک

    • خب برای آدمی مثل من که هیچ اعتقادی یه اعدام نداره، حبس، یا حبس ابد بهترین گزینه ست. بهای زندگی زندانی رو جامعه و دولت میپردازن، چون در قبال اون فرد مسئول هستن. و اون فرد هم محکوم میشه سالها توی حبس بمونه و در صورت لزوم تراپی بشه تا جبران همه سالهای از دست رفته باشه. این که من میگم از نظر من ایده آله. اما در مورد ایران و شرایط فعلی کاری نمیشه کرد. موضوع اینجاست که ما قرار نیست موردی کار کنیم، قراره قوانینی که منطقی نیستن کنار برن. دستگاه قضایی ایران ایراد زیاد داره، مثلا ما هیئت منصفه نداریم. یا حبس ابد برای ما مفهوم چندانی نداره. این بچه با این کاری که کرده قطعا بیماره و نیاز به کمک داره.

      لایک

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.