آلوشا داره با حرارت یه چیزی تعریف میکنه. وسط صحبتاش میگه: «یهو یکی از بچهها اومد عین لاکش به دوستم حمله کرد.» جا میخورم. یه کمی جا به جا میشم و میپرسم: «عین چی مامان جان؟» میگه: «لاکش»
ناشا با کنجکاوی سرشو از روی کتابش بلند میکنه و میگه: «لاکش یعنی چی؟»
آلوشا که حالا دیگه متوجه نگاه متعجب من شده، سرشو میخارونه و میگه: «لاکش دیگه، همین پرندهها که میگفتی مثل آدمایی هستن که منتظرن یکی شکست بخوره تا بهش حمله کنن…»
به سختی خندهمو کنترل میکنم: «آهـــان، لاشخور عزیزم… لاشخور!»
آخی. ولی خوبه که همه کلمه ها رو سعی می کنن فارسی بگن. پسر من باهاش کاملا فارسی حرف می زنیم. ولی گاهی فقط یه قسمت از فعل جمله ش فارسیه. مثلا میگه رممبر نمی کنم. یا وند داره بلو می کنه! البته چار سالشه فقط.
لایکلایک
کلک من این بود: مدام میگفتم نمیفهمم. کلمه انگلیسی رو تکرار میکردم و میگفتم این یعنی چی؟ نمیفهمم. شده حتی باید پانتومیم بازی میکردن تا کلمه فارسی پیدا بشه.
هنوز که هنوزه وقتی انگلیسی حرف میزنن میگم یه چیزی بگو بفهمم. مجبور میشه فارسی صحبت کنه. اگر نه جواب نمیدم.
لایکلایک