تلاش

هرچند هرسال سفره هفت سین ما ساده است اما امسال کلا تشریفات نوروزی ساده‌ای داشتیم که البته به خاطرهمون سینوزیت لعنتیه که همچنان ادامه داره و ضعف بدنی که نتیجه خوردن اون همه آنتی بیوتیکه. (توی هفته آینده دارم میرم دکتر ببینیم چه باید کرد.)
من هنوز با تاخیر دارم تبریکهای عید رو مینویسم، پیام میدم، تلفن میزنم… امیدوارم بتونم تا قبل از سیزده به در تمومشون کنم. اگه دوبار بهتون تبریک گفتم نخندین، اگه هنوز تبریک نگفتم نرنجین. دارم تمام تلاشمو میکنم.

 

IMG_2418

توهم مهربان بودن

بعضیا به مهربونی شناخته میشن. یعنی از خیلیها بپرسی میگن فلانی آدم بامحبت و مهربونیه، اما همین آدمای مهربون وقت کینه و دلخوری نه بخشش میفهمن، نه اشتباه خودشونو قبول میکنن. چنان واکنش عجیب و غریبی نشون میدن که فکر میکنی این همون قبلیه؟!
این چند روزه مدام از خودم میپرسیدم این آدما واقعا مهربونن یا اداشو در میارن؟ حالا به این نتیجه رسیدم که کسی نمیتونه خلاف ذاتش عمل کنه… توهم مهربون بودن دارن.
دفعه دیگه وقت دیدن این جور آدما، دو پا دارم، دوتا پای دیگه هم قرض میکنم و قبل از اینکه ادعای مهربونیشون خفه‌م کنه با حداکثر سرعت دور میشم.

جوجه‌ها

داشتم دنبال یه کارت تبریک مناسب برای عید میگشتم که برخوردم به اینا که البته ربطی به عید ندارن اما کلی حال منو جا آوردن.
این کارتها رو بچه‌ها برای من درست کردن. از بس بهشون غر میزنم همیشه که هیچی برای من نخرین. البته نتیجه عالیه. من کلی کارت نقاشی شده و ویدئوی طنز و جدی ساخته شده دارم که واسه روز تولد و روز مادر گیرم اومده. کاردستی هم هست، البته بچه تر که بودن میساختن.
بنا به مستندات و تاریخی که پای کارت زده بودن میشه شیش سال پیش. البته شیش سال پیش من چهل ساله بودم و وروجکها سنم رو اشتباه نوشتن چهل و دو!
.
نقاشی روی کارت آلوشا منم. طبعا با عینک آفتابی گرد جان لنونی. والا من یه دونه عینک گرد بیشتر ندارم نمیدونم چرا این توی ذهن این بچه رفته، و البته حواسش هم بوده که بنویسه دارم به آهنگهای گروه محبوبم گوش میکنم: بی‌جیز
.
نقاشی روی کارت ناشا طرح فرش ماشینیه که توی اتاقش انداخته بودم. چیزی که توی کارت ناشا خیلی خودنمایی میکرد متنیه که به انگلیسی نوشته بود، برای ترجمه به گوگل ترانسلیت داده و بعد برای من فارسیش رو نوشته… ببخشید نقاشی کرده نوشته فارسی رو!
.
نوشته‌های روی کارت طولانی‌تر بود، طراحی پشت و رو داشت. من طرح اصلی روی کارت و متن اصلی توی کارت رو برداشتم و بقیه‌ش رو اضافه نکردم (کارت آلوشا ساده‌تر بود، کارت ناشا ورژن انگلیسی نوشته‌هاشو هم داشت، به اضافه‌ی طراحی پشت کارت.) ضمنا مجبور شدم امضا و اسم واقعی ناشا و اسم واقعی آلوشا رو حذف کنم.

Aloosha

 

Nasha

و اما بعد…

یه کمی حالم بهتر بشه یه تصمیم جدی میگیرم. شاید خاطرات ترکیه رو نوشتم، شاید روایتهای بچگی بچه‌ها رو که هنوز منتشر نکردم اینجا گذاشتم، شاید به همین روال روزمره‌نویسی ادامه دادم، شاید هم کرکره رو پایین کشیدم و نوشی رو تمامش کردم.

سینوزیت

دو بار آخری که آنتی‌بیوتیک خوردم بالا آوردم. الان بار سوم توی دو سه سال اخیره و با اینکه دکتر نوع آنتی‌بیوتیک رو عوض کرده دارم خداخدا میکنم که بالا نیارم.
من امسال یه بار سرماخوردگی شدید داشتم، باقیش شد معضل سینوزیت مزمن. دردش مثل این میمونه که یکی تو سر و صورتت، بخصوص استخوون بینی و پیشونیت با پوتین لگد زده باشه.
نه بو و مزه میفهمم، نه نفسم درست بالا میاد. استخوون بینیم از درد داره ترک میخوره، درد اطراف چشم هم بهش اضافه شده. دیگه نمیتونم مثل آدم سرمو بذارم و بخوابم. زاویه بالش زیر سرم باید چهل و پنج درجه باشه اگرنه شب از هجوم ترشحات سینوسی و سرفه و احساس خفگی از خواب بیدار میشم. تب خفیف و خستگی مداوم و سردرد جای خودش هست، تازه سرفه که میکنم سرم بیشتر درد میگیره.
.
پی‌نوشت:
دیشب ناخودآگاه یاد همسایه خدابیامرزم افتادم که بخاطر سرماخوردگی فوت کرد. بعد یاد دوست داماد خاله ام افتادم که بخاطر ترشحات سینوسی توی خواب دچار خفگی شد و فوت کرد… بعد یکی یکی آدمها توی ذهنم مرور شدن.
.
هستم در خدمتتون