چند روز پیش که رفته بودم خرید، بدون هدف وارد یه سوپرمارکت شرقی شدم که از حروف روی مواد غذایی متوجه شدم فروشگاه کرهایه. طبعا من هنوز هم با احتیاط با محصولات خاوردور برخورد میکنم و هر چند فرهنگ سوشی خوری و علفدریایی خوری به بچههای منم سرایت کرده، من هنوز از بوی علفدریایی حالم بد میشه و اگه یه زمانی بخوام سوشی بخورم، فقط سوشی گیاهی انتخاب میکنم.
.
به دسته موز برداشتم که قیمتش خوب بود… بعد یه کمی توی فروشگاه تازه باز شده که به نظرم فروشگاه به نسبت بزرگی هم بود قدم زدم و دم یخچال برخوردم به یه بطری پلاستیکی پر از یه چیزی مثل آب انار (البته با عکس میوههای جنگلی یا همون بری) که همراه یه دسته شش تایی لیوان پلاستیکی رنگارنگ بستهبندی شده بود. لیوانها خوشرنگ، جمع و جور و کاربردی بودن. شکل و رنگشون وسوسهم کرد تا بخرمشون و وقتی اومدم خونه هر چی سر و ته بطری رو گشتم دیدم دریغ از یه خط توضیح به انگلیسی که بفهمم اصلا این چی هست. تنها چیزی که برای من قابل خوندن بود عددها بودن و البته یه اسم هم پیدا کردم که با حروف انگلیسی نوشته شده بود و حدس زدم باید اسم محصول باشه و بعد در حالیکه زیر لب به خودم بد و بیراه میگفتم که «حالا اومدیم خون سگ بود، تو باید هر چی میبینی بخری؟»، و از طرف دیگه به خودم دلداری میدادم که «عکس میوه روشه، حتما آبمیوهست» و دوباره غرغر وجودم سرازیر میشد که «لابد خون سگ با طعم میوههای جنگلیه»، شروع کردم به جستجو توی اینترنت و فهمیدم که سرکهست! و این تمام ماجرا نبود، فهمیدم که سرکه از نوع نوشیدنیه، یعنی جماعت اینو مثل نوشابه میخورن و این شروع یه ماجرای دلپذیر بود.
.
من احتمالا یکی از اون معدود آدمایی هستم که شیرینی و شکلات و بستنی دوست ندارم و فقط گاهی که فشارم میافته سراغشون میرم و در عوض تا دلتون بخواد عاشق چیزای ترش و دهن جمع کن هستم. یادمه بچه که بودم یکی از عصرونههای خوشمزهم، ریختن سرکه توی یه استکان و قاشق قاشق خوردنش بود! اونم سرکه وردا که انگار داشتی خود اسید رو میخوردی. (بچگی من توی جنگ گذشت و کمبود مواد غذایی… اصلا مگه به جز وردا اون موقع انتخاب دیگه ای هم بود؟)
.
تجربه مخلوط کردن این سرکه با آب معدنی گازدار، ساختن یه نوشیدنی عالی بود. یعنی بهترین نوشیدنی که بعد از دوغ آبعلی توی تمام عمرم خوردم. هم ترشی سرکه رو داشت، هم اصلا ترش نبود با کالری بسیار پایین و مزهای هزاران بار بهتر از نوشابه.
خلاصه از من به شما نصیحت، اگه امکانش رو دارین، حتما تجربهش کنین.
.
پینوشت:
(من هنوز اون داروی بومپ چینی رو نخوردم! لطفا سئوال نکنین! 😀 )
سلام نوشی عزیز امیدوارم که حال خودت و بچه های نازنینت خوب باشه . من از خواننده های قدیمی وبلاگت هستم و حقیقتش عاشق ادبیات نوشتاریت هستم مخصوصا اون زمان که بچه هات کوچیک بودن و از اتفاقات بامزه مینوشتی . حقیقتش قبلنا کتاب نوشی و جوجه هایش رو تو گوشیم داشتم و از خوندنش خیلی لذت میبردم اما الان هر چی میگردم توی اینترنت نمیتونم نسخه پی دی افشو دانلود کنم میخواستم اگه زحمتتون نمیشه برام پی دی افشو ایمیل کنید . اآخه من الان دخترم یکسال و نیمه است و دوباره باردارم خوندن اون کتاب بهم انرژی مثبت و آرامش زیادی میده
لایکلایک
سلام خانم فاطمه عزیز، شما نیازی به اون نسخه ندارین، چون همه داستانهای من اینجا توی آرشیوم هستن.
اون کتابچه بدون موافقت من تهیه شده بود، حقوق من مولف رو زیر پا گذاشته بود و خیلی هم باعث ناراحتیم شد و هست.
اون آقا، گرداوری کننده حتی زحمت اینو به خودشون نداده بودن که یه ایمیل به من بزنن. ایمیل من تمام اون هشت سال فعال بود و میشد که حداقل یه ایمیل زد و اجازه گرفت.
بنابراین خواهش میکنم به خاطر احترام به حقوق مولف، شما هم از دانلود اون کتاب غیرقانونی خودداری کنین و برای خوندن نوشته های من به بایگانی همین وبلاگ مراجعه کنین.
من بابت نوشته هام از کسی هرگز پولی طلب نکردم و همه چیز همیشه رایگان اینجا در دسترس بوده، حداقل حقوق معنویم در نظر گرفته بشه.
از لطف و همراهیتون خیلی ممنونم.
لایکلایک