من البته توی وبلاگ آرامگاه زنان رقصنده از عاشقانهترین فیلمی که دیدم نوشتم، اما از اونجا که نمیتونیم اعلام کنیم کدوم متن رو نوشتیم تصمیم گرفتم سه تا از فیلمهای عاشقانه دیگهای که دیدم معرفی کنم که عاشقانهترین نیستن، چون به عاشقانهترین توی وبلاگ اشاره کردم!
این فیلمها به ترتیب اولویت اسم برده نشدن.
یک – دریای عشق
هر چند از بازی و شمایل هنرپیشه زن هیچ خوشم نمیاد و طبعا به خاطر گذر زمان و تغییر مد لباس و موی سر و… تر و تازگی فیلم مشمول مرور زمان شده، اما داستان به شدت عاشقانهست و البته همه بار عشق فیلم از نظر من روی دوش آل پاچینو قرار گرفته.
فیلم داستان یه قاتل زنجیرهایه، یه زن قاتل، که طعمههاش رو از طریق سایت دوستیابی پیدا میکنه. آل پاچینو مامور پلیسه که همراه دوستش به شکل طعمه سر راه زنهایی که آگهی دوستیابی میدن قرار میگیره و از قضا دچار عشق به زنی میشه که بیشتر از هر زن دیگهای توی فهرست مظنونین، متهم به نظر میرسه. هر چقدر فیلم جلوتر میره، آل پاچینوی خسته، بیشتر احساس خطر و عشق میکنه.
دو – شهر فرشتگان
بعید میدونم توی فهرست دوستان من کسی باشه که این فیلم رو ندیده باشه. من مگ رایان رو کلا دوست داشتم اما علاقهم به نیکلاس کیج دقیقا از همین فیلم شروع شد. وقتی که فکر کردم جالبه، فرشتهها سیاه میپوشن و موهای مشکی دارن، سیاهپوست هم هستن، دقیقا تصویری خلاف چیزی که کلیساها سعی میکردن بسازن و آدم ماجرا، موهای فرفری بور و چشمهای آبی داشت و مثل مجسمههای فرشته و نقاشیهای کلیسایی بود، اما در واقع دکتری بود خسته، تنها، عاشق و غمگین. شهر فرشتگان روایت یه فرشتهست که عاشق یه آدم میشه و به زمین سقوط میکنه. عشق رو تجربه میکنه و بعد درد رو… بدترین قسمت ماجرا همینه که درد ربط چندانی به جدایی و هجران نداره. دردیه که نمیشه جلوش رو گرفت.
خدا میدونه من چند بار با این فیلم گریه کردم و چند بار تکرار کردم حاضر بودم توی جوونی بمیرم اما چنین عشقی رو تجربه کنم.
سه – در برش
یه فیلم اروتیک که نمیشه به این راحتی در موردش هر جایی حرف زد. این فیلم تنها فیلمیه که من بیش از بیست بار دیدمش و هر بار توش نکته جدیدی پیدا کردم. داستان عشق یه معلم زبان تنها، کمی منزوی، با انتخابهای عجیب و دور از ذهن، با سری پر از زمزمه. کسی که تشنه دوست داشتن و دوست داشته شدنه اما بیشتر شبیه ماهی کوچیکیه که توی یه باتلاق گیر افتاده. مارک روفالو پلیسیه که سر راه مگ رایان معلم قرار میگیره… به نظرم عشق عجیبیه. مخلوطی از انگیزههای جنسی، روحی، جسمی، نیاز به نوازش، حمایت، و سرشار از خودخواهی، احساس گناه، و نیاز… در برش فیلمیه پر از جزئیات، باید چند بار دیدش تا خوب فهمیدش.
===
نوشته رو که تموم کردم متوجه شدم به هیچ فیلم فارسیی اشاره نکردم. راستش الان در مورد هیچ فیلم فارسی حضور ذهن ندارم اما یه صحنه هست توی فیلم دختران انتظار، یه جا که پارسا پیروزفر به نیکی کریمی بیمار نگاه میکنه… من اون نگاه رو با هیچ عاشقانه دیگهای عوض نمیکنم. 🙂