میدونین چرا تا ته جگر من سوخت برای فوت یکی مثل مریم میرزاخانی؟ چون هدف داشت، حرف مفت نزد، انتخاب کرد، برنامهریزی کرد، عمل کرد، زحمت کشید، به هدفش رسید، اون جوری که شایستهش بود زندگی کرد، و اگه زندگی بهش امان میداد، جلوتر هم میرفت. زنی که تا زنده بود اجازه نداد سرطانش خوراک شبکههای خبری بشه، تسلیم دردش نشد، جنگید… حداقل به خاطر دخترکش جنگید و در میون کسایی که دوستش داشتن شمع زندگیش خاموش شد. خاموش شدن که نه، درخشید و جاودانه شد.
مقایسه کنین با چهار تا آدمی که معلوم نیست کی هستن، چه کردن، کجا بودن، کجا میرن، فقط نشستن در مخالفت با همه چیز و در عزای دردهای طبقه کارگر یقهدرانی میکنن و تنها فایده وجودیشون اینه که با دیدن بیحاصلیشون احترام آدم به شخصی مثل مریم میرزاخانی چندین برابر بشه.