نفس عمیق

بعد از اون دفعه که بچه‌ها رو بردن، این اولین شبه که توی خونه تنها موندم. اما حال من اون موقع کجا و حال امشبم کجا…

حالا من نشستم اینجا، بعد از دیدن سه تا فیلم سینمایی مختلف، سکوت خونه رو توی ریه‌هام میکشم. خب البته آلبالو هم خریدم. میخوام برم یه کاسه پر از آلبالوی نمک‌زده بخورم، یه فیلم دیگه نگاه کنم، توی این فاصله لباسا رو بریزم توی لباسشویی (ساعت یک و نیم شبه، یه کمی شک دارم) و اگه حوصله‌م کشید یخچال رو تمیز کنم.

بچه‌ها بزرگ شدن. حالا دیگه مهمونی میرن، شب خونه دوستاشون میمونن و خوشبختانه عین خیالشونم نیست که مامان تنهاست.
دقیقا همون جایی ایستادم که از وقتی مادر شدم دلم میخواست بایستم.