داشتم حین شام چیزی تعریف میکردم، بعد گفتم به سرگردونی رسیدم. دیدم بچهها یه لحظه با تعجب بهم نگاه کردن و یهو آلوشا گفت: «کجا رسیدین؟» خندهم گرفت، گفتم: «جایی نرسیدم. منظورم اینه که نمیدونستم باید چکار کنم، گیج شده بودم، سر جام بند نمیشدم.» ناشا سری تکون داد و گفت: «فهمیدم، بیقرار شده بودین.»
.
پینوشت: نمیتونم تحسین نکنم. این دومین باره. بار اول ناشا برای ترجمه کلمه judge از کلمه داوری استفاده کرد (نه قضاوت)، حالا که با فهمیدن معنی بیقراری شگفت زدهم کرد. این بچه چهارسالگی از ایران اومده بیرون و سواد خوندن و نوشتن فارسی نداره.
.
.
بچههای وبلاگ آرامگاه زنان رقصنده موضوعات این هفته رو خیلی خوب کار کردن. خوندین؟