مکافاتهای فیس بوک

من دکتر و پرستار نیستم. مامور آتش‌نشانی هم نیستم. کمکهای اولیه نمیدونم، پلیس نیستم، روانشناس و مددکار اجتماعی هم نیستم، من یه کارمند ساده امور دفتری هستم… تا اینجا یعنی کار من هیچ ربطی به کارهای اورژانسی نداره. با مال و جون کسی سر و کار نداره، نمیتونه جلوی خودکشی کسی رو هم بگیره.
.
الان که اینجا نشستم هیچ مردی توی زندگیم نیست. نه من عاشق کسی هستم، نه کسی عاشق من. نه سر کسی کلاه عاطفی گذاشتم و نه مال کسی رو بالا کشیدم. با هیچ کس هم نه دشمنی خاصی دارم، نه دوستی و ارتباط خاص. میخوام بگم نفس کسی به نفس من بند نیست. اصلا فکر نمیکنم توی معادلات دنیا، به جز برای بچه‌ها و خواهر و برادرم برای کسی ارزش خاصی داشته باشم.
.
برعکس خیلیهای دیگه من از مکالمه تلفنی اصلا خوشم نمیاد. به ندرت به کسی تلفن میزنم، اگه مکالمه طولانی تلفنی با کسی داشته باشم، مطمئن باشین که حداقل یک ماهه باهاش تلفنی صحبت نکردم… یکی از گلایه های اطرافیانم از من اینه که چرا پیامک نمیفرستم و جواب پیامکها رو با یه کلمه میدم و تمامش میکنم…سالهاست که چت به معنی گپ زدن نداشتم. اغلب موضوع خاصی در پیش بوده، اطلاع دادم، خبر گرفتم و تمام شده و رفته… توی جمعی که اکثریت آدمهاش رو نمیشناسم احساس راحتی نمیکنم. ترجیح میدم زیاد جایی نرم، خصوصا اگه کسی رو نشناسم یا از نظر درونی احساس خوبی نداشته باشم. به شدت هم به حریم خونه احترام میذارم. هر کسی اجازه نداره خونه من بیاد.
.
من از اون تیپ آدمها نیستم که زود با کسی دخترخاله بشم. البته رفتارم در عالم واقعی گرم و دوستانه هست، اما حد خودم رو میدونم. به بیان دیگه من به دوستی و آداب دوستی اعتقاد دارم. بر مبنای نوع دوستی، معاشرتم با آدمها و فاصله م رو از اونها تنظیم میکنم. مثلا ممکنه به کسی بدون کسب اجازه زنگ نزنم. ایمیل بفرستم یا پیامک و اجازه بگیرم. ممکنه به بعضی از یک ساعت خاصی به بعد، یا قبل از ساعت خاصی تلفن نزنم. تا به حال هم نشده که بدون اجازه و هماهنگی از ابزار تماس تلفنی فیس بوک استفاده کنم… از طرف دیگه هم تا امروز هم هر بار که کسی بدون اجازه از طریق فیس بوک با من تماس گرفته، تماسش رو جواب ندادم. زیاد هم مواجه هم شدم با آدمایی که فکر میکنن چون توی کشور خودشون ساعت پنج عصره لابد اون ور دنیا توی ونکوور هم من موظفم همون موقع بیدار باشم، حتی اگه به وقت محلی من ساعت پنج صبح باشه. آدمایی که تا چراغ مسنجرت روشن میشه به خودشون اجازه میدن مچت رو بگیرن و بهت زنگ بزنن یا بخوان چت کنن (حالا بیا ثابت کن یه دقیقه نصف شب پا شدی بری دستشویی و یه نگاه به مسنجر موبایلت انداختی) آدمایی که وادارت میکنن همیشه با چراغ خاموش بیای و بری.
.
آقای محترمی که به دلایل ضروری خودتون امروز بدون مقدمه از طریق مسنجر فیس بوک به من زنگ زدین، بدون اینکه من از شما تا امروز یک کامنت داشته باشم، یک لایک گرفته باشم، یک لایک پای پستهاتون زده باشم، یک بار چت کرده باشیم، سابقه دوستی و آشنایی از زمان وبلاگها داشته باشیم، بدون اینکه بشناسمتون… خیلی دوست دارم بدونم به چی فکر میکردین؟ اول رگباری و رندوم چند تا لایک به پستهای اخیر من میزنین، بعد پیام میدین که کار ضروری دارم و هنوز یه دقیقه از ارسال پیامتون نگذشته به من تلفن میزنین (شوخی نمیکنم، فاصله ارسال اولین پیام و تماس تلفنی به یک دقیقه هم نرسید). من با شما چه صمیمیتی میتونم داشته باشم که جوابتون رو بدم؟ چرا آدمها این قدر خودخواهن؟ چرا فکر نمیکنن شاید طرف مقابل خواب باشه، شاید بیمار باشه، شاید سر کار باشه، شاید دلش نخواد با یه آدمی که اصلا نمیشناسدش همصحبت بشه… چی به شما این جسارت رو میده؟ چی توی سر شماست؟
این بار چندمه برای من پیش اومده. من کی هستم مگه؟ روانکاوم که جلوی خودکشی کسی رو بگیرم؟ آتش نشانم؟ پلیسم؟ پزشک و پرستار اورژانسم؟ راننده آمبولانسم؟ چی اونقدر ضروریه که به خاطرش بدون اجازه به آدم زنگ میزنین؟ برادر من، من توی دنیای واقعی هم شماره تلفنم رو به هر کسی نمیدم. چرا به حریم همدیگه احترام نمیذاریم؟
.
من اسم نبردم، بهتره اون آقا هم خودشون رو لو ندن. در موارد مشابه من بدون هیچ حرفی طرف رو اول توی مسنجر بلاک میکنم، بعد لغو دوستی. در مورد ایشون هیچ کدوم این کارها رو نکردم. یعنی فرض رو بر این گذاشتم که متوجه رفتارشون نبودن.
این نوشته من هم فرد رو نشونه نگرفته… این رفتار برام زیر سئواله.
.
.
پی‌نوشت: اجازه بدین به این گروه اون دسته از دوستانی رو اضافه کنم که به خودشون حق میدن بدون اجازه آدم رو عضو گروههای مختلف فیس بوکی کنن. یعنی به خودت میای میبینی عضو گروههایی هستی که هیچ سنخیتی باهاشون نداری.