وقت امتحانهاس. این ترم یه درسی داشتم که مربوط بود به مناسبات اداری، چطوری حرف بزنی، بایستی، لبخند بزنی، حرکات و رفتار و تن صدات رو کنترل کنی، چقدر از مردم فاصله بگیری وقت صحبت کردن، چطور دست بدی، آداب معاشرت رو رعایت کنی، کدوم کلمات برای کدوم موقعیتها مناسب هستن، در موقعیتهای مختلف چه واکنشهایی داشته باشی و آخرین بخشش هم این بود که چطوری نامهنگاری کنی تا به هدف مورد نظرت برسی… حالا گذشته از موضوعات بامزهای مثل این که خاروندن بینی با انگشت اشاره دست چپ نشونه عدم صداقته و غیره، کلا به اندازه صد و بیست سال توی زمینه آداب معاشرت غربی خصوصا در مناسبات رسمی مطلب یاد گرفتم.
توی نامهنگاری هم همین طور، اینکه چه وقت باید لحن مستقیم داشته باشی، چه وقت باید توی لفافه صحبت کنی، پاراگراف اول رو چی بنویسی، سمت چپ امضا بذاری یا سمت راست و …
دیروز امتحانش بود، من مثلا بعنوان مدیر یه آژانس مسافرتی باید یه نامه مینوشتم به یه خانم مسن که همیشه تعطیلات میره دور دنیا و سال گذشته رفته بوده آفریقا و ناراضی بوده و حالا میخواد پولشو پس بگیره… باید نامه رو اونقدر نرم و نازک مینوشتم که هم پول رو پس ندم، هم مشتری رو نپرونم! هیچی، منم ضمن پیچوندن موضوع پول که خلاصه مطابق قوانین شرکت نمیتونیم برش گردونیم، بهش گفتم در عوض بیا با یه تخفیف استثنایی واسه تور سال آینده به مقصد دریاچه کاسپین (همین شمال خودمون منظورمه) جا رزرو کن و برو توی یه محیط آروم و دلنشین تا دلت میخواد پرنده نگاه کن.
توی مشخصات نوشته بود که این خانم یک birdwatcher حرفهایه. منم از همین استفاده کرده بودم و اگه روم شده بود یه کمی از اکوسیستم شمال هم مینوشتم که دیگه رومو کم کردم و نوشتم بروشور ضمیمه میکنم و …
خوشحال و خندون برگه رو دادم و بعد از نیم ساعت شک جونم رو گرفت… نکنه منظورش از Birdwatching یعنی دقیق بودن؟ نکنه یعنی وسواسی؟ نکنه یعنی تیز و باهوش؟ نکنه این کلمه یه معنی دیگه داره و من این جور برداشت کردم؟ با خودم گفتم همین دیگه، اشتباه کرده باشم بساط خنده معلم فراهم شده*. دیکشنری همراهم رو هم زیر و رو کردم اما چیزی پیدا نشد…. شب که رسیدم خونه، گشتم توی اینترنت و کلمه رو دیدم، حتی توی ویکیپدیا معادل فارسیش رو پیدا کردم و خیالم راحت شد… اشتباه نکرده بودم.
اما وحشتناکه، جدی میگم وحشتناکه، اینکه شما اونقدر مسلط به زبان نباشین و متوجه گوشه و کنایههاش نشین، متوجه مرز شوخی و جدیش نشین. ندونین کجا ایستادین، دقیقا دور و برتون چی در جریانه. این که به همکلاسی بیست ساله پرحرفتون که داره با هیجان و سرخوشی تند تند براتون تعریف میکنه دیروز چی شده، لبخند بزنین یعنی که فهمیدم چی میگی ولی نفهمیده باشین…
من این جرات رو از کجا آوردم آخه؟
* من یه بار هولهولکی Writing رو نوشته بودم Writhing، معلمم تا ده دقیقه داشت به ترکیب Reading and Writhing من میخندید… خب نخندین شما دیگه! :))) گوگل ترنسلیت هم با اون همه دم و دستگاهش Writhing رو ترجمه میکنه نوشتن!