در راستای اینکه بگم حالم بهتره… امروز دخترم میگفت مامان میدونستی دوک الینگتون یه قطعه داره به اسم اصفهان؟
نمیدونستم!
در راستای اینکه بگم حالم بهتره… امروز دخترم میگفت مامان میدونستی دوک الینگتون یه قطعه داره به اسم اصفهان؟
نمیدونستم!
از وقتی بچهها بزرگ شدن زندگی منم داره تغییر میکنه. من عاشق بچهداری، آشپزی و خونهداری بودم و راستش همه این کارها رو هم با لذت و خوشی انجام میدادم. اما حالا که بزرگ شدن و دیگه نه زیاد برای غذا تو خونه هستن و نه کاری به کار من دارن، با تعجب میبینم که دارم برمیگردم به همون حال و هوایی که سالهای قبل از بچهدار شدن داشتم.
این اتفاق یه بار دیگه هم برای من افتاده. سال هشتاد و یک وقتی میخواستم شروع به وبلاگنویسی کنم و اولین وبلاگم راجع به کتابخوانی بود… دیدم دستم به نوشتن راجع به کتاب نمیره. نمیشد. تمام زندگی من پر شده بود با بچههای سه ساله و یازده ماههم و دادگاههایی که پشت سر هم تکرار میشد. من دیگه خود قبلیم نبودم. یا اگه بودم، اونقدر از زندگی قبلیم فاصله گرفته بودم که شناختن خودم برای خودم هم به سادگی ممکن نبود. این بود که توی اولین پست وبلاگ نوشی و جوجههاش نوشتم راجع به احساس مادریم و بچههام خواهم نوشت.
ناشا آخرین حلقه ارتباطی من با دنیای کوچیکترها بود. از وقتی اونم خانمی شده برای خودش، تقریبا همه ارتباط من قطع شده. دوست هم ندارم در مورد بچههای مردم بنویسم. نه به دل خودم میچسبه و نه دیگران.
حالا مدتیه میبینم دارم دوباره همون جوری رفتار میکنم که قبلا، وقتی بچه نداشتم، رفتار میکردم. انگار که نوشی توی یه یخبندون طولانیمدت، یخ زده باشه و حالا یخش وا رفته، بدون اینکه بفهمه چه زمان طولانیی گذشته. انگار که از خواب بیدار شده و خیلی خونسرد، دوباره داره کارهاشو انجام میده.
نمیدونم به چشم شما این تغییر خوبه یا نه، برای من هر دوش خوبه. من یا کاری رو قبول نمیکنم یا اگه قبول کنم درست انجامش میدم، و اگه کاری رو قبول کنم قطعا با تمام قلبم انجامش میدم. بنابراین چیزهای جدیدی که از نوشی میبینین هم همراه با احساس درونیم خواهد بود.
حالا این همه حرف زدم که بگم اگه ازتون بخوام هرچند وقت یه بار یه موسیقی به انتخاب من گوش کنین قبول میکنین؟
من همیشه گفتم سلیقه فاخری ندارم. گاهی گوشم صداهای پشت صحنه فیلمی رو میشنوه، دوستش داره، دنبالش میکنه، و از شنیدنش شگفتزده میشه. گاهی هم گذری، در بساط موسیقی دوستی یه چیزی میشنوه و دوست داره. خلاصه این که دنبال این نیستم ببینم چی الان طرفدار داره، دنیای کوچیک خودمو دارم… سلیقه خاص کج و کوله خودم رو.
دوست نداشتم موسیقی با این صفحه قاطی بشه. همچنان ترجیح میدم اینجا خونه نوشی و جوجههاش باقی بمونه. اما نشونی اون صفحه رو براتون میذارم. شاید دوست داشته باشین بیاین گاهی چیزی بشنوین. 🙂
قرار شده تکنوازی یکی از آهنگهای کنسرت جاز مدرسه با ناشا باشه. میخواد برای آهنگ لویی لویی* یه سولو ارائه بده با نتهای c-blues-scale-tenor-saxophone** که چهار میزان*** طولانی باشه. کسی ایده ای داره؟
.
* منم اول ذوق کردم فکر کردم برادر لویی مدرن تاکینگ رو میگه. چنان نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت که صدام در جا خفه شد. منظورش Louie Louie بود.
** من کلا بی تقصیرم! هر چی که گفت همون رو نوشتم. =D
*** انگلیسیش میشه Measure یا Bar. فارسیش رو از ویکی نگاه کرد